جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام
پیوندهای روزانه

۴۶ مطلب با موضوع «یادداشت ها :: آرشیو موضوعی :: دروس اعتقادات اسلامی» ثبت شده است

سم الله الرحمن الرحیم

بحث دوم در اثبات خدا، طریق عقلی است. در یک کلمه باید بگوییم که هر چه نبوده و بود شده، خالق می‏خواهد. خود به خود به وجود آمدنِ چیزی که نبوده، محال است. پست‏ترین پدیده‌ها را هم که تصوّر کنیم، باز به وجود آورنده می‏خواهد. مثلاً فرض کنید کسی بگوید: دیشب در باز بود، طوفان شد؛ باد آمد و گچ‏ها بر هم خورد و با تخته برخورد کرد و نوشته شد:

جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست

اگر کسی بگوید این شعر تصادفی نوشته شده است، همه می‏گویید محال است. حال این مثال را برای همه پدیده‌های عالم تعمیم دهید. محال است که جهان با این نظم و ترتیب، تصادفی به‌وجود آمده باشد.

 

آشنایی با علّت‌های چهارگانه

هر چیزی برای به وجود آمدن چهار علّت می‏خواهد:

۱- علّت غایی ( هدف از آن چیست؟)؛ مثلاً: این کاغذ که می‏خواهد ساخته شود، برای چه هدفی است؟

۲- علّت صوری؛ مثلاً: این کاغذ رنگ، اندازه و ابعادش چه باید باشد؟ البته این‏ها به یک متخصّص نیاز دارد.

۳- علّت مادّی؛ مثلاً: جنس این کاغذ از چه موادّی باشد؟

۴- علّت فاعلی؛ یعنی: چه کسی باید این را درست کند.

اگر بخواهند ساعت درست کنند، هدفش معلوم است (علّت غایی دارد).

در یک سالن، طرّاحان شکل‏ های ساعت را می‏سازند (علّت صوری دارد)؛

در یک سالن موادّ لازمِ ساعت را آماده می‏کنند (علّت مادّی دارد)؛

در یک سالن هم این ساعت را می‏سازند (علّت فاعلی دارد).

تا این چهار علّت کنار هم قرار نگیرند، هیچ چیزی درست نمی‏شود. همانطور که نوشته شدن یک خط شعر روی تخته به صورت تصادفی امکان ندارد؛ یک ساعت هم تصادفی درست نمی‏شود! شما در یک ساختمان که وارد می‏شوید، معمار آن را نمی‏بینید؛ ولی برای شما بدیهی است که این‏جا را معمار ساخته است و این‏ها را نجّار، آهنگر یا برقکار درست کرده‌‌‌‌اند. اصلاً به ذهن کسی نمی‌‌‌‌آید که: «درست است که این‏ها را می‏بینم؛ ولی به چه دلیل فاعل می‌‌‌‌خواهد؟!» این سؤال غلطی است و اگر کسی این را پرسید، بیمار است. چون مقام فاعل جلوتر از فعل است. نمی‏شود که فعل باشد امّا فاعل نباشد. کسی که خورشید را نگاه می‏کند، در می‏یابد که خورشیدآفرین، جلوتر از خورشید است. نمی‏شود خورشید را نگاه کند و بگوید خالق ندارد. این عقلاً درست نیست؛ یعنی نمی‏شود انسان به چیزی، هرچند کوچک، نگاه کند ولی در وجود سازندة او شک کند؛

أَفِی اللَّهِ شَکٌ؟! «ابراهیم:۱۰»

  • سرباز گمنام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فطرت همان گرایش و تمایلات و احساسات درونی است که قسمت مهمی از گرایش‌های روح را تشکیل می­دهد و نیاز به استدلال عقلی ندارد حتّی پایه ­ی بسیاری از براهین عقلی نیز، همین یافته­ های فطری است.

خواسته‌های فطری انسان عبارتند از: زیبا پسندی، کمال طلبی، بی‌نهایت خواهی، علت جویی و.... این خواسته‌ها همانند خواسته‌های جسم او، باید مابازاء داشته باشد و نبودن مابازاء در برابر این خواسته­ ها، نقص در خلقت محسوب می‌‌‌‌شود. به عنوان مثال اگر حس تشنگی در وجود آدمی است آب زلال و پاکیزه­ ای هم هست تا او سیراب شود و با ارضاء این خواسته به آرامش برسد. البته لازمه ­ی آرامش، دسترسی به مابازاء حقیقی است. اگر انسان برای رفع تشنگی از آب کثیف و آلوده‌ای استفاده کند، نه تنها با طبع او سازگاری ندارد بلکه مبتلا به مرض نیز می‌‌‌‌شود. خداوند حکیم که با قلم قدرت، فطریّات را در جان آدمی نگاشته است، مابازاء این خواسته‌ها را نیز در قالب دستورات دین بیان فرموده. فلذا این تمایلات فطری را از راه دین باید ارضاء نمود.

انسان، تشنه‌ی حیات، طالب پاکی، تکریم و تقدیس و سخاوت و شجاعت و عدالت و مجازات مجرم، عشق و صداقت است و فقط دین مصداق صحیح آن را به انسان معرفی می‌کند. اگر این خواسته‌ها از طریق دین ارضاء نشود تمایلات حیوانی جای آن را می‌‌‌‌گیرد، در نتیجه با وجود اینکه همه‌ی انسان‌ها دارای فطرتند، ولی در مصادیق با یکدیگر اختلاف دارند، چون مصداق و مابازاء حقیقی را نشناخته‌اند. مثلاً بعضی کمال را در مال، مقام و ثروت و شهرت و رسیدن به هوا و هوس‌‌‌‌ها و خود نمایی می‌‌‌‌پندارند، حال اینکه ما بازاء حقیقی فطریات، اینها نیست و انسان هیچگاه با این امور ارضاء نمی‌‌‌‌شود و هر روز تشنه تر و حریص‌تر از روز قبل می‌‌‌‌گردد. او به جای اینکه به یک آرامش قلبی دست یابد، در دام بیماری‌های روانی، امراض عصبی، اعتیاد به مواد مخدّر، خودکشی، خیانت و... بیشتر و بیشتر گرفتار می‌شود.

 

حس علت جویی و کنجکاوی انسان

حس کنجکاوی انسان ، او را متوجه علت و خالق همه‌‌‌‌ی موجودات می‌‌‌‌نماید. چون فطرت نمی‌‌‌‌پذیرد که یک پدیده، سازنده­ای نداشته و یا سازنده­ ی آن، طبیعتِ بی‌شعور باشد لذا وجود این حسّ باعث می­شود که انسان با راهنمایی دین بفهمد، علت همه‌ی عالم، خداوند سبحان است.

 

حس بی نهایت خواهی

انسان تشنه‌ی وجود پاک و بی‌نقص و کامل است تا او را هدف غایی خود قرار دهد، در مقابل این میل فطری انسان، دین بیان می‌‌‌‌فرماید که یک بی‌نهایت کامل وجود دارد، آن هم ذات اقدس پروردگار است که ازهر لحاظ یعنی قدرت، علم، اراده، حیات، جمال، رحمت و... نامحدود است. این صفاتِ بی‌نقص و بی نهایت، محدود به زمان ومکان نیستند.

  • سرباز گمنام

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ». به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمى‏دانند. (سوره روم: آیه۳۰)

 فَطَرَ، به معنای خَلَقَ است و فطرت همان خلقت است، اینکه می‌‌‌‌گوییم خداخواهی فطری است، یعنی در خلقت انسان است.

برای درک روشن از معنای فطرت مثالی را ذکر می‌‌‌‌کنیم:

 بچه‌ای که تازه به دنیا آمده است، هیچ نمی‌‌‌‌داند و هیچ آداب و رسومی را نمی‌‌‌‌شناسد، نه چیزی به او آموخته‌‌‌‌اند و نه تحت تربیتی قرار گرفته است. این کودک، بواسطه یک امر خدادادی که در نهاد اوست، وقتی لبش به سینه مادر می‌خورد، شروع می‌‌‌‌کند به مکیدن. این نوزاد که نه چشمش درست می‌‌‌‌بیند و نه گوشش درست می‌‌‌‌شنود و نه حافظه و عقلی دارد، این کار را از کجا یاد گرفته است ؟

 این مربوط به خلقت اوست، اگر مک نزند، از گرسنگی می‌‌‌‌میرد. به همین خاطر هر چه که در دهانش می‌‌‌‌گذارند، میمکد. این مکیدن را خدا به او یاد داده است.یا مثلأ وقتی بدنیا می‌‌‌‌آید، باید مرتب او را  بشویند و اگر این کار را نکنند شروع می‌‌‌‌کند به گریه کردن، این کودک عقل هم که ندارد بگوید پایم سوخت، امّا خدا به او یاد داده که جیغ بزند. یا وقتی گرسنه می‌‌‌‌شود، آنقدر گریه می‌‌‌‌کند تا سیرش کنند. این جیغ زدن و گریه کردن را خدا به او یاد داده است. به این امور خدادادی که در نوزاد است و کسی در این دنیا به او نیآموخته، فطرت گفته می‌‌‌‌شود، یعنی این امور جزء خلقت اوّلیّه انسان است.

گذشته از نمونه‌‌‌‌هایی که برای کودک مثال زده شد امور فطری دیگری نیز وجود دارد. انسان فطرتاً طالب کمال است.

کمال را دوست دارد، زیبایی را دوست دارد، نعمت، محبت، پاکی، عدالت، حیات را دوست دارد، می‌‌‌‌خواهد علت هرچیز را بداند ( علت جوست ) و... این تمایلات که در انسان وجود دارد جزء خلقت اوست.

 

 امّا مصداق این تمایلات را نمی‌‌‌‌داند و فقط دین است که مصداق آن­ها را بیان می‌فرماید.

 

مثلاً وقتی مقابل یک جوجه ماشینی، ۵۰ رقم براده‌‌‌‌های آهن و دانه‌‌‌‌های مختلف بگذارید، آن جوجه همة دانه‌‌‌‌هایی را که برایش خوب است می‌‌‌‌خورد ولی آن براده‌‌‌‌ها را نمی‌‌‌‌خورد.

و یا اگرچند نوع آب بگذارید، آب زلال را می‌‌‌‌خورد ولی آبهای دیگر را نمی‌‌‌‌خورد. و از این دست مثال ها زیاد است. مثلاً همین جوجه، بزرگ می‌‌‌‌شود، اگر خروس باشد می‌‌‌‌خواهد بخواند، اگر مرغ باشد می‌‌‌‌خواهد تخم بگذارد. اما اینکه چطور تخم بگذارد، چطور از آنها نگهداری کند تا جوجه شود و... تمام اینها را بلد است بدون اینکه مادرش را دیده باشد، جوجه ماشینی که مادر ندیده. اما انسان اینطور نیست، بچة انسان را اگر رها کنی، جلویش مار و عقرب و سوسک و... بیاید، و هر چه دستش بیاید حتی فضولات خودش را ممکن است بخورد.

 

  • سرباز گمنام

دین چیست؟

دین در لغت معانی زیادی دارد که جزا یکی از آن‌هاست: «مالک یوم الدین: صاحب روز جزاست». و در اصطلاح، دین همان شریعت است که پروردگار عالم توسط فرستادگانش برای هدایت بشر فرستاده تا انسان­ها باعقیده و عمل به آن، به کمال حقیقی خود یعنی مقام «خلیفه الهی» برسند که به اصول عقاید آنفقه اکبر و به احکام، فقه اصغر نیز گفته‌‌‌‌اند.

اعتقادات در حکم پایه و اساس و ریشه‌‌‌‌ی دین است که اصول دین نامیده می‌‌‌‌شود و باید برمبنای عقل و منطق و دلیل استوار باشد و به صورت یک تصدیق قلبی و ایمان درآید و تقلیدی نمی‌‌‌‌شود.

دین گاهی به معنی اطاعت کردن آمده است و در جایی سخن از اخلاص در دین آمده است: «مخلصین له الدین» و در جایی تنها دین مقبول به درگاه خدا، اسلام معرّفی شده است: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْه» (آل‌‌‌‌عمران:۸۵).

باید بدانیم همه صفات خوب میوه درخت دین هستند مانند معرفت صحیح، دل پاک، عقیده صحیح و سایر درجات. آثار دینداری در رفتار مؤمن تجلی پیدا می‌کند و علاقه او به سمت بندگی خدا گرایش دارد.

 

نگاهی اجمالی به محتوای دین

باید بدانیم مهم‌ترین بحث در اثبات حقانیت دین بیان محتوای دعوت اسلام می‌‌‌‌باشد.

۱- مهم‌ترین برنامه و محتوا همان ایمان به خدا است. مهم‌ترین برنامه دعوت پیامبران دعوت به مبدأ و معاد است تا این ایمان نباشد هیچکدام از سایر برنامه‌‌‌‌ها اثری ندارد.

۲- محتوای دوم تهذیب است تا ایمان وارد قلب شود اگر تهذیب نباشد محتوا در حد معلومات باقی میماند و دل آلوده پذیرای ایمان نمی‌شود.

۳- دعوت به تفکر و تعقل. دین ما را دعوت به تعقل در معارف می‌کند.

۴- بیشترین و مهم‌ترین دعوت انبیاء مبارزه با طاغوت و دعوت به توحید است که در عبارت لا اله الا اللهتجلّی پیدا میکند.

۵- دعوت به علم و معرفت یکی از مهمترین شاخص‌‌‌‌های دین اسلام است.

۶- علت بقای دین همین محتوای فطری آن است. به این معنا که این برنامه و محتوا با فطرت مخالف نیست.

این محتوا آن قدر مؤثر بود که قبل از رسیدن به نقاط دیگر جهان شعاع خیرات آن مردم را جذب کرده بود. و شاهد آن استقبال ایرانیان بود که موجب سادگی فتح ایران برای مسلمین شد. چرا که شنیده بودند اسلام دعوت به عدالت و علم می‌کند. یعنی همان چیزهایی که پادشاهان، مردم را از آن منع می‌کردند. بنابراین آنچه گسترش یافت همین محتوا بود. و اسلام محتوای تحول دهنده‌اش به جهت فطری بودن آن گسترش یافت اما ایمان در دل آدم‌ها نیاز به پرورش و تهذیب دارد بنابراین گسترش تقوا و ایمان به اندازه گسترش محتوای اسلام نبوده است.

  • سرباز گمنام

 آیات قرآن در رابطه با موضوع خداشناسی

 

* فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا اللَّهُ ؛ پس بدان که معبودى جز «اللَّه» نیست (محمد: ۱۹)

* فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ بدانید که خداوند، توانا و حکیم است. (بقره: ۲۰۹)

* وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ و بدانید خداوند، شنوا و داناست. (بقره: ۲۴۴)

* إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ خداوند توبه‏ پذیر و مهربان است. (بقره:۳۷)

* إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ؛ خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است. (بقره:۱۴۳)

* وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛ و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهید بیناست! (حدید:۴)

  • سرباز گمنام

علم عقاید، اصول دین یا علم کلام مجموعه‌ای از معارف علوم دینی است، اگر دین را به درختی تشبیه کنیم ریشه‌‌‌‌ی آن را عقاید، تنه را اخلاق، شاخ و برگش عبادیّات و میوه‌‌‌‌ی آن تقوا و رعایت حقوق است. به ویژه در این دوران که مکاتب و نحله‌های رنگارنگ، برای هدف قرار دادن اندیشه‌‌‌‌های پاک نوجوانان مسلمان، از همه‌ی ابزارها و امکانات موجود بهره جسته و به انواع هجمه‌‌‌‌های فرهنگی و عقیدتی دست یازیده‌‌‌‌اند، لزوم پرداختن به آموزش صحیح عقاید اسلامی بیش از پیش روشن می‌‌‌‌گردد.

از سوی دیگر چون آموزش در کودکی و نوجوانی به نقش بر روی سنگ تشبیه شده، چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده‌‌‌‌اند: اَلعِلمُ فِی الصّغَر کَالنـَّـقشِ فِی الحَجَر،۱ این مهم ما را بر آن می‌‌‌‌دارد تا آموزش در این سنین حسّاس را در اولویّت و توجّه بیشتری قرار دهیم. 

سبک و سیاق نگارشی این کتاب به گونه‌ای تنظیم گردیده است تا مربّیان به راحتی برای آموزش عقاید از آن بهره‌مند شوند. در ضمن از آنجا که تناسب با فضای ذهنی نوجوانان نیز در آن لحاظ شده است، قابلیّت آن را دارد که مورد استفاده‌‌‌‌ی مخاطب نوجوان نیز قرار گیرد. نکته مهم آنکه این کتاب با محوریّت آیات قرآن و روایات اهل بیت: تدوین گردیده است و از نظریه پردازی، پیچیده‌گویی و بهره‌گیری از عبارات و مفاهیم سنگین اجتناب شده است که البته این روش را همواره استاد در دروس خود مراعات کرده و به سایر مربّیان نیز توصیه می‌‌‌‌نمایند. در اینجا به برخی از توصیه‌‌‌‌های استاد به مربّیان که از لابلای درس های ایشان استخراج شده است اشاره می‌‌‌‌شود:

«مربّیان، خوب است برای شروع هر جلسه، یک فهرستی از مطالب گذشته را بیان کنند تا مباحث مطرح شده برای نوجوانان ملکه شود. خصوصاً در بحث ضرورت در دین، هر جلسه یکی از آثار بی‌دینی در دنیای امروز مطرح شود. مثلاً اینکه بی‌رحمی و بی‌عاطفگی و... جای انسانیت را گرفته است. تکرار این مثال‌ها بسیار مفید خواهد بود.»

 

«این مسائل باید برای نوجوانان جا بیافتد که انسان هدایتش توسط دین است، و این دین مطابق فطرت و فطرت هم ثابت است یعنی  دین ارضا کننده فطرتی است که تغییر نمی‌‌‌‌کند، اگر در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام ظلم و شرک بد بود، امروز هم بد است. اگر امروز هم به کسی بگویی فرعون، ناراحت می‌‌‌‌شود. حتّی اگر به کسی که دزد است بگوئی دزد! بدش می‌آید.»

«از جمله بحث‌هایی که برای نوجوانان در جلسات باید تکرار شود اینست که اگر از لحاظ روحی پاک نشویم این بحث‌ها اثر ندارد، چنانچه یک گل یاس لباس را معطر می‌‌‌‌کند ، این بحث‌ها هم که نورانیت و عطر معنوی دارد، باید در ما اثرگذار باشد، اگر اینگونه نیست همه به پاک نبودن دل مربوط است. اگر پذیرش قلبی نباشد این مطالب برای انسان تکان دهنده نیست. از ابتدا نظرتان روی این باشد که اعتقادات غیر از دانستنی‌‌‌‌هاست. خیلی‌‌‌‌ها هستند که اطّلاعات زیادی دارند امّا باوری نسبت به آن‌‌ها ندارند. آن باور مهم است و لبه‌ی تیز بحث شما در اعتقادات باید روی همین نکته باشد. نورانیّت، حالات معنوی و انس با خدا و... اثر وضعی باور به این عقاید است.»

 

«این درس عقاید، با قلب شما سروکار دارد، اگر این قلب شما پذیرش نداشته باشد، و قلب آمادگی نداشته باشد، ایمانی بوجود نمی‌‌‌‌آید، علم می‌‌‌‌آید اما علمی که حجاب است العِلمُ حِجابُ الاَکبَر . آن علمی را باید بدست آورد که نور است العِلمُ نورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فی قَلبِ مَن یَشاء. امّا اگر آن نورانیت پیدا نشد، این بحث‌‌‌‌ها و استدلال­ها، اثری ندارد و شیطان نیز همة این حرفها را بهتر بلد است.

 هم خداشناسی می‌‌‌‌داند (قسم می‌‌‌‌خورد به عزت و جلال خدا)

 هم نبوّت و امامت را می‌‌‌‌داند (می‌گوید همه را گمراه کنم غیر از مخلصین)

 هم معاد را می‌‌‌‌داند (می‌گوید تا قیامت مهلت بده به من)

اما چون اهل منیّت بود، سقوط کرد.»

  • سرباز گمنام