جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان های التقاطی» ثبت شده است

دلآرام من

۰۸
تیر

2

 

خنده کنان می‌گویم: واقعا تا حالا فکر می‌کردی داره؟!
حالتی مظلومانه به چهره‌اش می‌دهد: آقا من زن نخوام باید کیو ببینم؟
عمه کمی تند می‌شود: یعنی چی که زن نمی‌خوام؟ بیست و پنج سالت شده دیگه! درستم خوندی، کارم داری، دیگه چته؟
حامد مجبور است فعلا تسلیم شود تا بتواند شام بخورد. گردن کج می‌کند: چشم اصلا بعدا دربارش حرف میزنیم، الان میشه من این دوتا قاشقو بخورم؟ دارم می‌میرما!
عمه دست حامد را رها می‌کند، حامد نگاهی به ما می‌اندازد: امر دیگه‌ای نیست ان‌شالله؟!
عمه رو به من می‌کند: یادت باشه کت شلوارشو بگیرم از خشکشویی.
من هم خوشحال و خندان «چشم» کش‌داری می‌گویم. حامد با ولع شروع می‌کند به خوردن، بعد از شام می‌رود که اخبار ببیند؛ با مادر که زندگی می‌کردم، کسی درخانه اخبار نمی‌دید، من هم خبرها را از اینترنت دنبال می‌کردم، همسر مادر بود که گاه اخبار ماهواره را تماشا می‌کرد؛ اما اینجا اینطور نیست،
وقتی کنترل را چند بار روی دستش می‌کوبد می‌فهمم حالش خوش نیست، گزارشی پخش می‌شود درباره بحران سوریه، چشمش به تلوزیون است اما دلش اینجا نیست، نفهمیدم کِی اینطور بهم ریخت؟ کنترل را رها می‌کند و دستش را بین موهایش می‌برد، اینجور مواقع وقت آن نیست که بپرسم چرا بهم ریخته؟ باید صبر کنم آرام تر شود.
قبل از اینکه بخوابد سری به اتاقم میزند؛ به محض ورودش سوالم را می‌پرسم: نیما رو چکارش کنیم؟
حواسش اینجا نیست؛ پیداست به نیما فکر نمی‌کرده؛ اما جوابم را می‌دهد: فعلا بذار یه مدت از یکتا دور باشه، ببینیم هنوز می‌خوادش یانه؟ چند تا کتابم ازم خواسته بهش بدم بخونه شاید کمکش کنه.
- به نظرت درست میشه؟
- ان‌شالله اره، پسر خوبیه، فقط کافیه یه ذره از عقلش بیشتر استفاده کنه! یکتا چی؟
- اونم مثل نیماست، فعلا از خدا شاکیه که چرا سرطان گرفته، باید با بیماریش کنار بیاد؛ ولی من دلم روشنه، زن داداش خوبی میشه!
آرام می‌خندد و تکیه‌اش را از دیوار برمی‌دارد؛ حرفی داشته انگار که از زدنش منصرف شده، شب بخیری می‌گوید و می‌رود.
یادم باشد پس فردا که دیدن یکتا می‌روم، چند کتاب خوب برایش ببرم که بخواند.

  • سرباز گمنام

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»

    کسانى که دوست دارند که فحشا در میان آنان که ایمان آورده ‏اند، شیوع پیدا کند، براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا مى‏ داند و شما نمى‏ دانید.

 

کافی است فقط احساس کنید که به داستان علاقه دارید تا به دنبال کانال های داستان های ادامه دار و یا رمان ها باشید، که البته با یک جستجوی کوتاه و چند ثانیه ای در شبکه های مجازی و مرورگرها به دنیایی از رمان ها وارد میشوید... تنوع دسته بندی های رمان ها به اندازه ای است که مخاطب را گیج و متحیر میکند؛ اما آنچه مسلم است این که مخاطبین غالبأ به سمت عاشقانه ها میروند، یا به اقتضای سنشان و یا به خاطر هیجانات روحی و جذابیت داستان ها...

 

 

در همان پارگراف و سطرهای اولیه ذهن و روح مخاطب، درگیر جملات و کلماتی می شود که گویا وظیفه دارند علاوه بر انتقال مفاهیم به خواننده، شیوه ای دیگر از زندگی و سبک نویی از اعتقادات را نیز انتقال دهند! اعتقادات التقاطی و درهم، درست و غلط با هم مخلوط شده و به زیبایی هر چه تمامتر به خواننده خورانده می شود!!!

  • سرباز گمنام