جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام
پیوندهای روزانه

سم الله الرحمن الرحیم

بحث دوم در اثبات خدا، طریق عقلی است. در یک کلمه باید بگوییم که هر چه نبوده و بود شده، خالق می‏خواهد. خود به خود به وجود آمدنِ چیزی که نبوده، محال است. پست‏ترین پدیده‌ها را هم که تصوّر کنیم، باز به وجود آورنده می‏خواهد. مثلاً فرض کنید کسی بگوید: دیشب در باز بود، طوفان شد؛ باد آمد و گچ‏ها بر هم خورد و با تخته برخورد کرد و نوشته شد:

جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست

اگر کسی بگوید این شعر تصادفی نوشته شده است، همه می‏گویید محال است. حال این مثال را برای همه پدیده‌های عالم تعمیم دهید. محال است که جهان با این نظم و ترتیب، تصادفی به‌وجود آمده باشد.

 

آشنایی با علّت‌های چهارگانه

هر چیزی برای به وجود آمدن چهار علّت می‏خواهد:

۱- علّت غایی ( هدف از آن چیست؟)؛ مثلاً: این کاغذ که می‏خواهد ساخته شود، برای چه هدفی است؟

۲- علّت صوری؛ مثلاً: این کاغذ رنگ، اندازه و ابعادش چه باید باشد؟ البته این‏ها به یک متخصّص نیاز دارد.

۳- علّت مادّی؛ مثلاً: جنس این کاغذ از چه موادّی باشد؟

۴- علّت فاعلی؛ یعنی: چه کسی باید این را درست کند.

اگر بخواهند ساعت درست کنند، هدفش معلوم است (علّت غایی دارد).

در یک سالن، طرّاحان شکل‏ های ساعت را می‏سازند (علّت صوری دارد)؛

در یک سالن موادّ لازمِ ساعت را آماده می‏کنند (علّت مادّی دارد)؛

در یک سالن هم این ساعت را می‏سازند (علّت فاعلی دارد).

تا این چهار علّت کنار هم قرار نگیرند، هیچ چیزی درست نمی‏شود. همانطور که نوشته شدن یک خط شعر روی تخته به صورت تصادفی امکان ندارد؛ یک ساعت هم تصادفی درست نمی‏شود! شما در یک ساختمان که وارد می‏شوید، معمار آن را نمی‏بینید؛ ولی برای شما بدیهی است که این‏جا را معمار ساخته است و این‏ها را نجّار، آهنگر یا برقکار درست کرده‌‌‌‌اند. اصلاً به ذهن کسی نمی‌‌‌‌آید که: «درست است که این‏ها را می‏بینم؛ ولی به چه دلیل فاعل می‌‌‌‌خواهد؟!» این سؤال غلطی است و اگر کسی این را پرسید، بیمار است. چون مقام فاعل جلوتر از فعل است. نمی‏شود که فعل باشد امّا فاعل نباشد. کسی که خورشید را نگاه می‏کند، در می‏یابد که خورشیدآفرین، جلوتر از خورشید است. نمی‏شود خورشید را نگاه کند و بگوید خالق ندارد. این عقلاً درست نیست؛ یعنی نمی‏شود انسان به چیزی، هرچند کوچک، نگاه کند ولی در وجود سازندة او شک کند؛

أَفِی اللَّهِ شَکٌ؟! «ابراهیم:۱۰»

آدم عاقل در وجود خدا شک نمی‏کند. کسی گفت خدا کجاست؛ جواب آمد: خدا کجا نیست؟!

این باید چنان خوب جا بیفتد و وجدانی شود که باورمان این باشد که: «آیا واقعاً می‏شود مصنوعی بدون صانع باشد؟!» بنابراین برای همین است که خدا می‏گوید: تمام موجودات آیات و نشانه‏ های من هستند. چطور این همه نشانه را می‏بینید؛ ولی خدا را نمی‌‌‌‌بینید؟! می‏گوید: تا من چیزی را نبینم، باور نمی‏کنم؛ من حس‏گرا هستم.

می‏گوییم: چیزی که از همه برای تو بدیهی‏ تر است، چیست؟ وجود خودش از همه چیز برای او بدیهی ‏تر است.[۱] باید پرسید: آیا خودت را می‏بینی؟ خودت را که نمی‏بینی! آن‏چه می‏بینی، بدن توست، آن که دارد حرف می‏شنود و می‏فهمد، همین گوش و چشم و بدن تو نیست. لذا گاهی در کلاس هستی ولی حواست جای دیگر است. هر چند گوشت صدا را می‏ شنود، امّا نمی‏فهمی؛ چون خودت حضور نداری و روحت متوجّهِ جای دیگری است پس نمی‏توان هر چیزی را که دیده نمی‏شود، انکار کرد.

کسی آینه‏ های زیادی می‌‌‌‌فروشد امّا خودش را در آینه نمی‏بیند. آن دیگری خود را در آینه می‌‌‌‌بیند؛ ولی به خودِ آینه توجّه ندارد. افراد بسیاری هستند که آیات را می‌‌‌‌بینند امّا به خالق آن‏ها توجّه نمی ‏کنند. مخلوقات آینة خدانما هستند؛ نشانة خدا هستند. چطور خدا را با این همه آینه، نتوان دید.

خداوند می‏فرماید: این‏ها (که با این همه نشانه، خدا را نمی‏بینند) عقل ندارند. عقل موقعی شکوفا می‏شود که فرد دین داشته باشد؛ ولی اگر دین نداشته باشد، عقل هم ندارد. به همان فردی که می‌‌‌‌گوید تا چیزی را نبینم قبول نمی‌کنم، اگر بگویی: عقل تو کجاست؟ می‏توانی عقل خود را ببینی؟ می‏گوید: نه؛ محبّت را می‏بینی؟ می‏گوید: نه. دشمنی را می‏بینی؟ می‏گوید: نه. علم را می‏بینی؟ می‏گوید: نه. چون این‏ها دیدنی نیستند و از آثارشان متوجّه هستی آنها می‌شوید.

 این استدلال‌های عقلی که در این‏جا بیان شده، از جمله برهان نظم، برهان حرکت، برهان وجوب و امکان و...، فقط جنبه‌ی علمی دارند و در ذهن وارد می­شوند ولی اگر وارد قلب نشوند ایمان حاصل نمی‌شود.

حال با توجّه به اهمّیّت پاکی و صفای دل، در به باور نشستن این براهین، ابتدا آن‏ها را خیلی ساده مطرح می‏کنیم، سپس به بیان یک به یک آنها می‏پردازیم:

هر چه در عالم است مصنوع است؛ پس صانع می‏خواهد. در عالم نظم حاکم است؛ پس ناظم می‏خواهد. هر چه در عالم است پدیده است؛ پس پدیدآورنده می‏خواهد. هر چه در عالم است معلول است؛ پس علّت می‏خواهد. در عالم حرکت است؛ پس محرّک می‏خواهد.

بعد از فهم و درک این مسایل ساده، ذکر این مسأله لازم است که مقام صانع جلوتر از مصنوع است؛ مقام محرّک جلوتر از حرکت است؛ مقام ناظم جلوتر از نظم است. نمی‏شود مصنوع باشد ولی صانع نباشد. نظم باشد ولی ناظم نباشد، حرکت باشد ولی محرّک نباشد. اگر کسی ساختمانی را ببیند و بپرسد: آیا این ساختمان، سازنده‏ ای هم دارد؟ به او می‏گویند: دیوانه شده ‏ای!؟ مگر می‏شود بدون سازنده چیزی ساخته شود. وجود هر پدیده، خود دلیل واضحی بر وجود سازندة آن است. پس وقتی فعل را دیدیم، از لحاظ عقلی نیازی نیست وجود فاعل را اثبات کنیم؛ چون تا فاعل نباشد، فعلی انجام نمی‏شود.

 

باید به پدیده ‏ها و مخلوقات نگاه کنیم؛ از خودمان گرفته تا همة مخلوقات عالم. خداوند نیز به همین استدلال عقلی ساده در قرآن اشاره کرده است و مردم را به تفکّر در خلقت خود و سایر موجودات فراخوانده است؛ به عنوان مثال به برخی از این آیات که با بیانی ساده بحث خداشناسی را مطرح می‏کنند، اشاره می‏کنیم:

۱) أَوَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ بَصیرٌ.

آیا پرندگانى را که بال گشوده یا بال فراهم‏کشیده بر فراز سرشان در پروازند ندیده‏اند؟ آنها را جز خداى رحمان کسى در هوا نگاه نتواند داشت. اوست که به همه چیز بیناست. «ملک: ۱۹»

 

۲) أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ.

«آیا به شتر نمى‏نگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چسان آن را برافراشته‏اند؟ و به کوه‏ها که چگونه آن را برکشیده‏اند؟ و به زمین که چسان گسترده شده؟ «غاشیه: ۱۷ـ ۲۰»

 

۳) أَفَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ.

آیا چیزى را که مى‏کارید دیده‏اید؟ آیا شما مى‏رویانیدش یا ما رویاننده‏ایم؟ «واقعه: ۶۳ و ۶۴»

 

۴) أفَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذى تَشْرَبُون أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُون.

آیا آبى را که مى‏نوشید دیده‏اید؟ آیا شما آن را از ابر فرو مى‏فرستید یا ما فرو فرستنده‏ایم؟ «واقعه: ۶۸ و ۶۹»

 

۵) وَ هُوَ الَّذى یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.

و اوست که پیشاپیشِ رحمت خود بادها را به بشارت مى‏فرستد. چون بادها ابرهاى گرانبار را بردارند، ما آن را به سرزمینهاى مرده روان سازیم و از آن باران مى‏فرستیم و بدان هر گونه میوه‏اى را مى‏رویانیم. مردگان را نیز این‏چنین زنده مى‏گردانیم؛ شاید پند گیرید. «اعراف: ۵۷»

* * *

این‏ها بحث ‏های عقلی ساده و قابل فهمی است که خداوند به این شکل مطرح می ‏فرماید تا همه بفهمند؛ تا جایی که وقتی پیامبر (صلوات الله علیه و آله) از آن پیرزنِ نخ ریس پرسیدند که خدا را چگونه شناختی، وی گفت: «اگر خدا نباشد چرخ عالم نمی‌‌‌‌چرخد؛ همان‏طور که اگر پیرزن دستش را از چرخ نخ ریسی بکشد، چرخ نمی‌‌‌‌چرخد.»

پیامبر (صلوات الله علیه و آله) در آن‏جا فرمودند: «علیکم بدین العجائز»؛ یعنی از این پیرزن یاد بگیرید که با بیانی ساده و خوب خدا را شناخته است. حضرت می‌‌‌‌خواهند بفرمایند در هر سطحی هستی، باید خدا را استدلالی بشناسی.

زمانی رسول خدا از فرزند یکی از اعراب بیابانی پرسیدند: مرا بیشتر دوست داری یا پدر و مادرت را؟ بعد همین‏طور یک به یک پرسیدند مرا بیشتر دوست داری یا فلانی را... تا رسیدند به این‏که مرا بیشتر دوست داری یا خدا را. آن کودک گفت: آقا، شما را هم به خاطر خدا دوست دارم. باید آفرین گفت به این فرزند که حدود هزار و چهارصد سال قبل چه معرفتی داشته است.

 

 

[۱]- کسی را که می‏گفت همة چیزهایی که می‏بینیم خیال است، داخل آب انداختند؛ داشت خفه می‏شد. وقتی او را گرفتند، پرسیدند: خیال بود؟ گفت: اشتباه کردم؛ داشتم می‏مردم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۷/۱۱/۱۴
  • ۳۰۶ نمایش
  • سرباز گمنام

جبهه اقدام انقلاب اسلامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی