جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

جبهه اقـــدام
پیوندهای روزانه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انسان مرکب است از جسم و روح 

از جمله مسائل مهم در اعتقادات، توجّه به جایگاه روح در وجود انسان است که مایة زنده بودن ما و گرمی بدن ما و ادامة حیات ماست. کمالات انسان به روح او مربوط می‌شود و رذایل نیز مربوط به روح است. بهشتی و جهنمی شدن انسان نیز به وضعیت روحی او مربوط می‌شود. البته در معاد انسان هم جسم دارد و هم روح، لکن درک لذّات و نیز درک عذاب‌ها با روح است. روح منشأ حیات و همه اعمال و حالات انسان است از قبیل تعقّل، تفکّر، اراده و تصمیم، سخن گفتن، راه رفتن و امثال اینها و ما از آن تعبیر به «من» می‌کنیم و همه افعال خود را به آن نسبت می‌دهیم؛ من فکر می‌کنم و می‌فهمم، من تصمیم می‌گیرم و سخن می‌گویم، من می‌بینم و می‌شنوم، من محبت می‌ورزم و یا متنفّرم، و... این حالات و به طور کلّی علم، تفکر، حافظه، خیال، توهمات، تعقلات از سنخ کارِ تن و ماده نیست بلکه برتر از ماده مجرّد می‌باشند و ظرف اینها که مجرّد هستند، باید مجرد باشد. تن انسان ظرف علم، تفکر، تعقل، خاطرات، توهمات نیست زیرا ظرف آن‌ها فاقد طول و عرض و عمق و صورت و مکان هستند و قابل تجزیه نیستند. باید ظرف و مظروف از سنخ یکدیگر باشند.

این روح از عالم خاک نیست، ملکوتی است و مرگ ندارد و فقط از دنیایی به دنیای دیگر منتقل می‌شود. یک راه اثبات معاد نیز فهم همین مطلب است که «روح از بین رفتنی نیست» و وفات به معنی جدا شدن این جسم از روح است که این جداشدن توسّط خدا در لحظه مرگ انجام می‌شود.

 

 

 ارتباط روح و بدن

بدن به عنوان ابزار و مَرکب روح می‌باشد یعنی به هنگام فعالیت، از اعضای بدن به صورت ابزار کار استفاده می‌کند، با چشم می‌بیند، با گوش می‌شنود دست و پا و زبان را برای انواع کار‌های گوناگون و راه رفتن و سخن گفتن استخدام می‌کند و در مقام اندیشه و تفکر، از مغز و اعصاب بهره برداری می‌نماید.

 

چگونه می‌توان ثابت کرد که روح مجرد است؟

  1. شاهدی بر این مطلب، زمانی است که انسان توجه به جایی دیگر داشته، در همان حال او را صدا می‌زنند و با او صحبت می‌کنند در حالیکه گوش او می‌شنوند و چشم او می‌بیند. به او می‌گویند سلام کردیم و جواب ندادی، ما را اعتنا نکردی، می‌گوید: نفهمیدم، یعنی روح او توجه نداشته فلذا ابزاری مانند چشم و گوش بدون روح، نقشی ندارند و یا هنگامی که بدن در کمال لذت و سلامتی است خبر بدی به انسان بدهند، ناراحت می‌شود و جسم او فرسوده و ناتوان می‌شود یا برعکس گاهی بدن در حال ضعف و ناتوانی است وقتی خبر خوبی به انسان بدهند تن او هم قوت می‌گیرد یا با تلقین که به او می‌گویند: تو هیچ مرضی نداری، قوی می‌شود یا برعکس با تلقینی که تو مریض هستی و خوب نمی‌شوی توانایی خود را از دست می‌دهد اینها مربوط به روح است و روح مجرد است و جسم نیست.
  2. از دیگر مسائلی که می‌توان با آن تجرد روح را ثابت کرد، مسئله حافظه، تعقل و تفکر اشیا و خاطرات انسان می‌باشد. انسان خاطرات بسیاری از دیدنیها، شنیدنی‌ها و...را در حافظه خود ضبط و نگهداری می‏کند. و این جایگاه، غیر مادی است یعنی روح مجرد است.
  3. از دیگر دلائل عقلی بر تجرد روح، عدم انطباق بزرگ و کوچک می‌باشد. اجسام بزرگ را از فاصله دور، کوچک می‌بینیم ولی آنها را کوچک نمی‌دانیم یا اشیاءِ بسیار کوچک را زیر میکروسکوب بزرگ می‌بینیم ولی آنها را بزرگ نمی‌دانیم، این تشخیص بواسطه روح است.آسمان و دریا را با آن وسعت درک می‎کنیم، این مربوط به روح است.
  4. عدم تقسیم شدنِ صورتهای ذهنی، نیز از دلایل بر تجرد روح می‌باشد. از آثار هر موجودی مادی، قابلیت تقسیم پذیری آن است که می‌توان آن را به اجزا متفاوت، تقسیم نمود اما مفاهیم ذهنی مانند: عدالت، سخاوت، اراده، حب، بغض، و امثال اینها قابل تجزیه نیستند و مرکز درک چنین مفاهیمی نیز غیر مادی و مجرد بوده صورت ندارند، رنگ ندارند، جسم ندارند، مکان ندارند.

 روح مجرد، ظرف مجردات است مثل علم، خیال و به طور کلی روح ظرف ذهنیات انسان می‌باشد چون بین ظرف و مظروف باید سنخیت برقرار باشد. و اینکه نفس، خود را درک می‌کند این همان معنایِ علم حضوری انسان به خود می‏باشد و یقینی ترین علوم و آگاهی‌های انسان، همین علم حضوری که شامل علم به خود و احساسات و حالات روانی خود می‌باشد که اکتسابی نیست، کسی اینها را تحصیل نمی‌کند و این نمایانگر گوهری است غیر از بدن مادی، که سبب در ک حقایق می‌گردد و روح نامیده می‌شود که مجرّد است. علم به وجود «من» از بدیهی ترین در یافت‌های شهودی و علم حضوری انسان است زیرا در هستی و منِ خود شک و تردید ندارد. "من" از آغاز یک واحد بیشتر نیست یعنی غیر از اجزای تعویض نمی‌شود. این همان حقیقت انسان است.

منیّتِ انسان مربوط به روح و جان اوست نه اعضا و جوارح مادی زیرا اگر مربوط به جسم بود با تغییر و تحول‌هایی که در اعضا او صورت می‌گیرد و سلولهای بدن عوض می‌شوند، او هم باید دیگر آن آدم قبلی نباشد و یا مثلاً شخصی که دراثر حادثه‌ای معلول گردیده باید شخص سابق نباشد چون یک عضو یا بیشتر از بدن او قطع شده است، ولی می‌گوید: من گفتم، من رفتم، من می‌خواهم، من نمی‌خواهم.

  1. از دیگر دلایل بر وجود روح، وجود رؤیاهای صادق در انسان می‌باشد. اگر حقیقت انسان در این ساختمان مادی او خلاصه شود، هرگز مغز مادی نمی‌تواند از وجود حادثه‌های دور و یا حادثه‌هایی که در آینده محقق می‌گردد آگاه شود، بنابراین بر مغز باید وجود دیگری باشد که این حوادث را که خارج از شرایط یک موجود مادی است، درک کند. که این وجود روح است که از گزند حوادث مادی دور است چرا که مجرد است و همین مجرد بودن باعث شده لطمه ای به او از ماده وارد نشود.

 

 

چند رؤیای صادقه در قرآن مجید

۱- رؤیای صادقه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله که در خواب دیدند به اتفاق یارانشان برای انجام مناسک عمره و زیارت خانه خدا، وارد مکه شدند این خواب را برای یاران بیان نمودند و آنها گمان می‌کردند تعبیر این خواب در سال ششم هجرت صورت می‌پذیرد. اما این خواب تمام خصوصیاتش در ذی القعده سال هفتم هجرت تحقق یافت.

قرآن در پاسخ کسانی که در این زمینه تردید به خود راه داده بودند می‌فرماید:

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ آن شاءَ اللَّهُ آمِنینَ؛

رؤیاهایی را که خداوند به پیامبرش نشان داد، راست است مسلّماً همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام خواهید شد در حالی که در امنیت هستید... (فتح / ۲۷)

۲- رؤیای صادقه دیگر، رویای حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در مورد ذبح فرزندشان حضرت اسماعیل علیه السلام است.

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ آن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ.

هنگاهی که حضرت ابراهیم علیه السلام با حضرت اسماعیل علیه السلام به مقام سعی رسید گفت: فرزندم، من در خواب می‎‎بینم که باید تو را ذبح کنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدر آنچه به تو دستور داده شده اجرا کن به خواست خدا مرا از صابرین خواهی یافت.(صافات/۱۰۲)

همچنین رؤیای مربوط به داستان حضرت یوسف علیه السلام

إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی‏ ساجِدینَ.

(به خاطر بیاور) هنگامى را که یوسف به پدرش گفت: «پدر! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده مى‏کنند!» (یوسف، ۴)

یاخواب دو تن از افرادی که با حضرت یوسف علیه السلام در زندان عزیز مصر گرفتار بودند نمونه روشنی از رؤیا‌های صادقه می‌باشد.

و همچنین خواب پادشاه مصر و تعبیر آن توسط حضرت یوسف علیه السلام

وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرى‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی‏ فی‏ رُءْیایَ آن کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ.

پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را مى‏خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیده ‏ها بر سبزها پیچیدند و آنها را از بین بردند.) اى جمعیّت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر مى‏کنید!» (یوسف، ۴۳)

 

وجود روح انسانی از نظر قرآن کریم

جای هیچگونه تردیدی نیست، روحی که از فرط شرافت به خدای متعال نسبت داده می‌شود.

درباره کیفیت آفرینش روح می‌فرماید:

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ.

هنگاهی که (انسان را) به خلقت کامل بیاراستیم و از روح خود در او دمیدم. (ص، ۷۲)

بنابر این روح، از عالمِ خاک و ماده نیست بلکه از مجردات و از عالم ملکوت می‌باشد که مرگی ندارد و جاوید خواهد بود و حیات جاوید، همان مسئله معاد می‌باشد و برخلاف جسم مادی فرسودگی ندارد، همان طور که علم فرسوده نمی شود .

 آیات قبض روح نیز اشاره به اثبات روح دارد:

قُلْ یَتَوَفَّئکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکّلَ‏ بِکُمْ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ.

بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى‏گیرد سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى‏گرداند.» (سجده، ۱۱)

اللَّهُ یَتَوَفىَّ الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند، (زمر، ۴۲)

 

معاد از دیدگاه روایات

در این مرحله سر به آستان مقربان در گاه خداوند و عارفان به شئون بندگی یعنی خاندان عصمت و طهات، اهل بیت رسالت می‌گذاریم. چه آنکه تنها آنانند که خدا را تا آنجا که می‌شود شناخت، شناخته‌اند و نها منابع فیض و معادن حکمت خداوند متعال می‌باشند و مضامین بس بلند در معارف دینی از آن عزیزان به ما رسیده است. در کتاب بحار الانوار از حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه وآله چنین نقل شده:

 «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ»

شما برای نابودی آفریده نشده اید، بلکه برای ماندن و باقی بودن خلق شده اید و با مرگ تغییر مکان می‌دهید؛ و از منزلی به منزل دیگر انتقال می‌یابید. (بحار الانوار، ۵۸، ۷۸)

در کتاب گرانبهای نهج البلاغه، خطبه۲۰۳ از مولی المتقین، حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام نقل شده:

إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ؛ دنیا منزل گذران و آخرت مقرّ جاویدان است. فرصت را مغتنم شمارید و از گذرگاه خویش برای قرار گاه خود چیزی بگیرید و ذخیره‌ای بیاندوزید.

امام سجاد علیه السلام فرمایشات متعدّدی در رابطه با معاد دارند از جمله فرمودند:

بسیار به عقبات (آنچه در پیش‌رو دارید) بیاندیشید. آرزوهای طولانی شما را فریب ندهد. زیاد یاد مرگ کنید.

در روایات به ضرورت عمل صالح برای آباد کردن زندگی آخرت بسیار اشاره شده است. آرامش در گرو عمل صالح دانسته شده است.

ما باید از خدا بخواهیم در زمره هدایت شدگان و توبه کنندگان از دنیا برویم.

باید باور کنیم چاره‌ای از مرگ نداریم.

باید بدانیم که دنیا محل کشت و قیامت محل برداشت است.

* امیرالمؤمنین علیه السلام درخطبه‌ای بیان فرمودند: من از دو چیز برای شما می‌ترسم: یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری آرزوهای طولانی که شما را از حق بازدارد.

* در روایات به ما هشدار داده شده است که: «بکوشید فرزند آخرت باشید.» به این معنی که باید همّت خود را بر روی آباد کردن آخرت خود متمرکز کنیم.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: دنیا منزلی گذراست و آخرت جاوید است. فرصت را غنیمت شمارید از گذرگاه برای قرارگاه توشه بردارید.

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی