داستانی از جنس گاندو، واقعی و دردناک، خیانت، جاسوسی و ترور
از قسمت شصت و هفتم تا هفتاد و چهارم (پایان)
قسمت شصت و هفتم
متنش و براتون می نویسم:
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر ارزشی و انقلابی و ولایتمدار، جناب آقای عاکف سلیمانی
سلام علیکم
احتراماً به استحضار می رساند به دلیل موفقیت شما در این نهاد و همچنین تلاش های شبانه روزی حضرتعالی در پرونده های مهم اطلاعاتی و امنیتی و عملیاتی در داخل مرزهای کشور (درون مرزی) و خارج از کشور (برون مرزی) و بخصوص در سطح منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) و ایضاً از جایی که حضرتعالی جوانی مومن و انقلابی و شجاع و متدین می باشید، از این پس به عنوان مسئول معاونت واحد ضد جاسوسی این نهاد، منصوب میگردید. باشد که در این سنگر مهم و حساس، که وظیفه ای بسیار خطیر و مهم را عهده دار می شوید، همچون سابق تمام همت و تلاش خود را در کور کردن چشم فتنه های داخلی و خارجی و آخرالزمانی بگذارید و از هیچ تلاش و کوششی دریغ نفرمایید.
فلذا از شما می خواهم تقوا را مثل همیشه سرلوحه کارتان قرار دهید و با استعانت از خدای متعال و توسل دائمی به ساحت مقدس حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین ، به خصوص حضرت ولی الله الاَعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدم الفداء، لحظه ای از نفوذ دشمن در ساختار سیاسی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و علمی در کشور، غافل نشوید و فرمایش ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمیٰ امام خامنه ای مدظله العالی را برای مقابله با نفوذ، سرلوحه کار خودتان قرار دهید و با هیچ شخصی مسامحه نکنید.
ومن الله توفیق
امضاء و مهر
حجت الاسلام والمسلمین ، دکتر (...........)
یه نگاه به حاج آقای (......) کردم، و یه نگاه به حاج کاظم کردم، دیدم هردو دارن من و میبینن.
لبخند سردی زدم و گفتم:
+دست شما درد نکنه.. ولی جسارتا باید خدمت شما بزرگواران عرض کنم که بنده مخالفم.. حداقل الان مخالفم.
- ۰ نظر
- ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۰۹:۵۹
- ۴۵۷ نمایش