دروس عقاید اسلامی ویژه جوانان / برهان حرکت، وجوب و امکان، هدایت و راهیابی
بسم الله الرحمن الرحیم
در تمام عالم، از ذرّات اتم ها تا کهکشان ها، همه در حال حرکت هستند و این حرکت برای ما کاملاً ملموس است و نیازی به اثبات ندارد؛ مانند دانه ای که در زمین کاشته میشود. بعد از مدّتی دانه میپوسد و مقداری از آن تبدیل به ساقه و ریشه میگردد. ریشه در خاک حرکت میکند و موادّ غذایی و آب را برای رشد گیاه دریافت میکند. ساقه هم در بیرون خاک شروع به جوانه زدن و برگ دادن میکند؛ یعنی آن دانه تحوّلات بسیاری را میپذیرد تا نهایتاً تبدیل به یک نهال، گیاه یا درخت شود و بعد از مدّتی که درخت به بار نشست، دوباره همان دانه را تحویل میدهد که به این، «اصل ثبات و تطوّر» گفته میشود.
تغییر حجم میوه ها و تنوّع طعم و رنگ و شکل آنها بیانگر حرکت است. به عنوان مثال میوه انگور ابتدا سبز رنگ و ترش است. بعد از مدّتی زرد یا قرمز و سیاه رنگ و شیرین میگردد که به این نوع حرکت، حرکت جوهری میگویند. ریزش باران از آسمان، تغییر و تحوّل نطفه به طفلی زیبا، حرکت زمین و پیدایش شب و روز، همه نموداری از حرکت در جهان مادّه است؛ یعنی جهان مادّه دائماً در حال حرکت است.
هر حرکتی نیازمند محرّکی است. هر قدر نوع حرکت دقیقتر و هدفی که محرّک برای آن تعیین میکند، عالیتر باشد، نشان از محرّکی حکیم و قادر دارد. هدفدار بودن حرکت جهان آفرینش، نشان از خداوند حکیمی است که همة دگرگونیها و حرکات از او سرچشمه میگیرد و به او منتهی میشود.
البتّه تنها ذات اقدس پروردگار است که حرکت ندارد؛ زیرا حرکت برای رسیدن به هدف و کسب کمال است؛ حال این که خداوند متعال، کمال مطلق است. از سوی دیگر چون نامحدود است، پس همه جا هست؛ لذا مکانی نیست که او در آنجا نباشد تا احتیاج به حرکت داشته باشد.
هر آنچه در عالم وجود دارد از این سه صورت خارج نیست:
واجب الوجود (آن موجودی که وجودش واجب است و هستی او وابسته به کسی نیست)
ممکن الوجود (موجودی که وجودش را به او داده اند)
۳- ممتنع الوجود (موجودی که امکان به وجود آمدن در عالم خارج را ندارد.)
وجود یعنی همه آنچه در مقابل عدم قرار گیرد؛ چه از جنس مادّیّات باشد، چه از جنس معنویات؛ چه جسم ما باشد، چه روح ما، چه عقل و علم و محبت و.....
در وجود واجب الوجود که ذات اقدس باری تعالی است هیچ راهی نداریم. فقط آثار او را میبینیم و مفهومی از او بیان میکنیم والّا وجود الله، صِرف وجود و عین وجود است. در صرف وجود، عدم راه ندارد؛ لذا پرسیدن این سؤال که خدا را که آفریده است و چگونه آفریده است، اساساً سؤال اشتباهی است؛ زیرا در مورد چیزی که نبوده و بود شده، میگویند چه موقع درست شده است و چه کسی آن را آدرست کرده است؛ نه در صرف وجود که عدم راه ندارد. اگر عدم در صرف وجود راه داشت که جمع ضدّین میشد و این محال است. لذا عدم در او راه ندارد؛ او سرمدی است؛ نه ابتدا دارد و نه انتها. لذا او که صرف وجود است میتواند هستی بخش باشد. ما که وجودمان بالعرض است، نمیتوانیم چیزی خلق کنیم. اگر هم انسان چیزهایی میسازد، به کمک همین وسایلی است که خدا خلق کرده است والّا نمیتوانیم چیزی را مستقلّاً از عدم به وجود آوریم؛ یک مورچه را هم نمیتوانیم درست کنیم.
یکی از بخشهایی که در این بخش مطرح میشود، فرق وجود با ماهیّت است. ماهیّت چیستی و شکل اشیاء است. مثلاً یک خمیر به هر شکلی درآید، آن شکل، ماهیّت آن خمیر میشود؛ ولی خداوند جسم و شکل و اندازه ندارد و مجرّد مطلق است؛ پس ماهیّت ندارد. امّا ممکن الوجود، آن چیزی است که هستی را به او بخشیده اند و از خود چیزی ندارد. لذا همة ما ممکن الوجودیم؛ حتّی معصومین: هر چه دارند از خداست. آنها مظهر خدا و جلوة اویند؛ هر چه اراده کنند، به اذن خدا انجام میشود و مستقلّاً از جانب خود چیزی ندارند.
همه پدیده ها در عالم به سوی هدفی خاص هدایت شده اند و راه خود را به سوی کمال تشخیص میدهند که این هدایت، در حیوانات کاملاً ملموس است؛ این که حیوان دوست و دشمن خود را میشناسد و میداند چگونه باید ازخود دفاع کند، تهیة غذا، فرزندداری، درمان بیماری در صورت مریضی، لانه سازی پرندگان و... همه حاکی از آن است که هدایت و راهیابی شده اند. زندگی اجتماعی موریانه ها، مورچه ها، زنبور عسل، ساختن کندو و... نشان میدهد که هیچ موجودی بعد از آفرینش، به حال خود رها نشده است. هدایت به سوی کمالِ مخصوص است و هر لحظه به سوی هدف و غایتی مشخّص، رهبری میشوند. این هدایت حاکی از وجود خالقی باشعور، حکیم و قادر است، نه طبیعت بیشعور یا تصادفی.
قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ گفت: پروردگار ما کسی است که به همة موجودات عالم، نعمت وجود بخشیده است؛ سپس او را به راه کمال هدایت نموده است.«طه:۵۰»
هدایت برای انسان تشریعی است، امّا در حیوانات، این هدایت، تکوینی است؛ مثلاً اگر جوجة مرغ و جوجة مرغابی را کنار استخر بگذاریم، جوجة مرغابی داخل آب رفته و شنا میکند؛ ولی جوجة مرغ هرگز به سمت آب نمیرود. مسأله خانه سازی زنبور عسل نیز همین طور است که تا کنون کسی نتوانسته است مانند او خانه ای مسدّس بنا کند.
وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ. ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
پروردگار تو به زنبور عسل وحی [=الهام غریزی] کرد که از کوه ها، درختان و سقف های رفیع که مردم میسازند، خانه برگزین. سپس از تمام ثمرات [شیرة گلها] بخور و به راهی که پرودگارت برای تو تعیین کرده برو. آنگاه از درون شکم آنها شربت شیرینی به رنگهای مختلف بیرون آید که در آن شفا برای مردم است. به یقین در این امر نشانه های روشنی است برای صاحبان اندیشه. «نحل: ۶۸ و۶۹»