دروس عقاید اسلامی ویژه جوانان / فصل سوم: اثبات وجود خدا از طریق فطرت
بسم الله الرحمن الرحیم
فطرت همان گرایش و تمایلات و احساسات درونی است که قسمت مهمی از گرایشهای روح را تشکیل میدهد و نیاز به استدلال عقلی ندارد حتّی پایه ی بسیاری از براهین عقلی نیز، همین یافته های فطری است.
خواستههای فطری انسان عبارتند از: زیبا پسندی، کمال طلبی، بینهایت خواهی، علت جویی و.... این خواستهها همانند خواستههای جسم او، باید مابازاء داشته باشد و نبودن مابازاء در برابر این خواسته ها، نقص در خلقت محسوب میشود. به عنوان مثال اگر حس تشنگی در وجود آدمی است آب زلال و پاکیزه ای هم هست تا او سیراب شود و با ارضاء این خواسته به آرامش برسد. البته لازمه ی آرامش، دسترسی به مابازاء حقیقی است. اگر انسان برای رفع تشنگی از آب کثیف و آلودهای استفاده کند، نه تنها با طبع او سازگاری ندارد بلکه مبتلا به مرض نیز میشود. خداوند حکیم که با قلم قدرت، فطریّات را در جان آدمی نگاشته است، مابازاء این خواستهها را نیز در قالب دستورات دین بیان فرموده. فلذا این تمایلات فطری را از راه دین باید ارضاء نمود.
انسان، تشنهی حیات، طالب پاکی، تکریم و تقدیس و سخاوت و شجاعت و عدالت و مجازات مجرم، عشق و صداقت است و فقط دین مصداق صحیح آن را به انسان معرفی میکند. اگر این خواستهها از طریق دین ارضاء نشود تمایلات حیوانی جای آن را میگیرد، در نتیجه با وجود اینکه همهی انسانها دارای فطرتند، ولی در مصادیق با یکدیگر اختلاف دارند، چون مصداق و مابازاء حقیقی را نشناختهاند. مثلاً بعضی کمال را در مال، مقام و ثروت و شهرت و رسیدن به هوا و هوسها و خود نمایی میپندارند، حال اینکه ما بازاء حقیقی فطریات، اینها نیست و انسان هیچگاه با این امور ارضاء نمیشود و هر روز تشنه تر و حریصتر از روز قبل میگردد. او به جای اینکه به یک آرامش قلبی دست یابد، در دام بیماریهای روانی، امراض عصبی، اعتیاد به مواد مخدّر، خودکشی، خیانت و... بیشتر و بیشتر گرفتار میشود.
حس علت جویی و کنجکاوی انسان
حس کنجکاوی انسان ، او را متوجه علت و خالق همهی موجودات مینماید. چون فطرت نمیپذیرد که یک پدیده، سازندهای نداشته و یا سازنده ی آن، طبیعتِ بیشعور باشد لذا وجود این حسّ باعث میشود که انسان با راهنمایی دین بفهمد، علت همهی عالم، خداوند سبحان است.
حس بی نهایت خواهی
انسان تشنهی وجود پاک و بینقص و کامل است تا او را هدف غایی خود قرار دهد، در مقابل این میل فطری انسان، دین بیان میفرماید که یک بینهایت کامل وجود دارد، آن هم ذات اقدس پروردگار است که ازهر لحاظ یعنی قدرت، علم، اراده، حیات، جمال، رحمت و... نامحدود است. این صفاتِ بینقص و بی نهایت، محدود به زمان ومکان نیستند.
جنبهی دیگر بینهایتخواهی انسان که بازهم توسط دین ارضاء میشود این است که انسان تشنهی حیات دائمی است و همیشه از فنا و نیستی گریزان است. او برای پاسخ به این میل و خواستهی درونی، هرچه را که در دنیا موافق با طبع خود میبیند برای همیشه و به مقدار نامحدود میخواهد. اما در عالم مادّه، بینهایتی که انسان به آن دسترسی پیدا کند وجودندارد و در این جهان هم نمیتواند برای همیشه باقی بماند. در مقابل این میل فطری انسان، قرآن کریم در پاسخ به این میل فطری عقیدهی به معاد و زندگی جاوید در آن عالم را مطرح میفرماید.
* و انتم فیها خالدون. و در آنجا جاودانه خواهید بود.«زخرف: ۷۱»
گرایش فطری به شکر منعم
انسان ناخود آگاه درمقابل محبّت و احسانی که به او میشود در پی تشکّر از صاحب احسان برمی آید که این یک امر فطری است. (الانسان عبید الاحسان، یعنی انسان در مقابل احسان، بندهی او می شود).
تمام نعمتها، همه از اوست و دیگران واسطهی فیض هستند. معنی الحمدلله آنست که ازهرچه تشکر کنید و یا مدح و تعریف کنید از خداوند تشکر و حمد وتعریف کردهاید.
البته لازمهی تشکّر، شناخت مُنعم است و هر چه نعمت مهمتر باشد شوق و اشتیاق برای شناخت منعم بیشتر میشود.
با راهنمایی دین، انسان باید کسی را که هستی او و هستی سراسر جهان از اوست و هر لحظه محتاج و نیازمند به اوست بشناسد و نسبت به او بیتفاوت نباشد و در پی سپاسگزاری و تشکر از او برآید. چنانکه در بحث ضرورت تحقیق در دین بیان شد که اگر ما آفریدگار و ولی نعمتی داشته باشیم و آن ولی نعمت، دین و کتابی فرستاده باشد و در آن راه شکر گزاری را نیز بیان نموده باشد و ما او را نشناخته و اطاعتش نکرده باشیم، به حکم فطرت و عقل در ادای شکر او کوتاهی نموده ایم و مرتکب ظلم شده و مسئول خواهیم بود. لذا برای گریز ازضرر، در پی تحقیق برآمده و متوجه میشویم که دین، منعم حقیقی و واقعی را یا به عبارت دیگر، ولی نعمت موجودات هستی را معرفی نموده و آن خداوند کریم است. بیهمتایی که همه چیزمان از اوست، گذشته و حال آینده مان بدست اوست و همه محتاج اوهستیم.
* وَ لَهُم فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ اَفَلا یَشکُرون: و برای مردم در آنها منافع و آشامیدنیهایی فراوان قرار دادیم، آیا شکر این نعمتها را نباید بجای آرند؟! «یس :۳۷»
حس کمال طلبی
دین، انسان را از تمایلات درونش آگاه ساخته و بیان میفرماید که عشق به کمال در خمیر مایهی وجود هر انسانی است و تمام توجهات و تمایلات انسان به اشیاء مختلف، همه ازکمال خواهی سرچشمه گرفته است. هرکس به فطرت خود رجوع کند مییابد که جانش به هر چه تمایل دارد اگرمرتبهی کاملتری از آن بیابد فوراً از اولّی منصرف شده و به دیگری که کاملتر است متوجه میگردد. زیرا انسان به کمالی میل دارد که عیب و نقص نداشته باشد و لازمهی عشق به کامل مطلق، وجود اقدس پروردگار است.
ازسوی دیگر مصداق آن را نیز بیان نمود که تنها یک کمال بینقص وجود دارد آن هم خداوند سبحان است. انسانِ کمال خواه یعنی انسان خداخواه. خداوند رحمان، کمال خواهی را در وجود آدمی نهاد تا انسان از درون اعماق جانش متوجّه او گردد و تا وصل به او نشود آتش اشتیاق به کمال فرو ننشیند و در این مرحله است که میل فطری او یعنی کمال خواهی ارضاء میشود. روح مجرّد و پاک انسان طالب یک وجود پاک مطلق است و با ذکر و یاد او آرامش پیدا میکند: «الا بذکرالله تطمئن القلوب». پس برای اطّلاع از تمایلات نفس و مصداق آنها، باید به دین رجوع نمود تا از این طریق نفسِ کمال طلب ارضاء شود.
اگر آدمی در غیر از مسیر دین باشد، چون کمال حقیقی را نمیشناسد درتشخیص مصداق گمراه شده و کمال را در مال، مقام، شهرت و.... میپندارد و به دنبال آن میرود؛ در این صورت نه تنها عطش او برطرف نشده، بلکه حریصتر میشود چون آنچه را کمال میپنداشته سرابی بیش نبوده است؛ لذا رسیدن به کمال، فقط در بندگی خداست یعنی نه گفتن به تمام الههای دیگر تا اهل لااله الا الله شود؛ زیرا انسانی که فطرتاً عاشق خداست وقتی متوجّه معشوق شود خود را به رنگ او درآورده و آینهی او میشود چون جز معشوق نمیبیند. گواه زنده بر این مطلب، وجود انسانهایی است که در بین تمام انسانها از نظر کمال،کاملترین هستند همچون ائمه معصومین علیهم السلام؛ که تمام توجّهشان به کمال مطلق یعنی الله بوده است و مستجمع تمام کمالات هستند؛ بنابراین صفات حق در آنها تجلّی نموده و نمونهی انسان کامل هستند.
در شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت، رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، بهترین خلق در روی زمین است که خداوند و ملائکه و مومنین بر او درود و صلوات میفرستند. در وهلهی اول به بندگی ایشان اشاره میشود: «اشهد انّ محمداً عبده و رسوله» یعنی بندگی جلوتر از رسالت است و کمال انسان در بندگیِ کمال مطلق است چنانکه حضرت علی علیه السلام به این مطلب اشاره میفرمایند که:
«کَفَى لِی فَخْراً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً» بالاترین افتخار برای من اینست که بنده ی خداباشم و او مولای من باشد.۱
پس همهی تمایلات انسان اگر در مسیر دین باشد و ارضاء شود کمال است و اگر در غیر مسیر دین باشد چیزی جز ضلالت نیست. لذا همهی خواسته و میل فطری بشر یعنی کمال خواهی او باید تنها با عقیدهی به دین و عمل به آن ارضاء شود.
۱- «بحارالأنوار، ج۳۸، ص ۳۴۰».