بهشت جهنمی_ قسمت بیست و دوم
(مصطفی)
عباس مانند کسی که مورد اتهام قرار گرفته و سعی دارد رفع تهمت کند میگوید: "آخه چرا باید اینطور باشه؟ منم مثل شما. فقط میخوام بگم الان احتمالا منتظر یه اقدام چکشی از طرف ما هستن تا توی رسانه هاشون حرفی برای زدن داشته باشن."
حسن با حالتی نگران میگوید: حالا این هیچی، بهاییا رو چکار کنیم؟ دارن میان در خونه ها کتاب ضاله رایگان میدن!
داغ دلم تازه میشود: "آره... باید یه فکری ام برای اونا بکنیم."
حاج کاظم میگوید: "دیدین که، ماهم که رفتیم بسته فرهنگی دادیم پاره پوره کردن انداختن در مسجد."
علی متفکرانه به زمین خیره است: "نمیدونم چجوری، اما باید با یه راهی این کتابا از خونه های مردم جمع شه. چون بالاخره همه مردم این منطقه م که مسجدی و بسیجی نیستن، نمیتونیم همه تبلیغمونو بذاریم توی مسجد."
- ولی الان اولویت اینه که نذاریم مردم مذهبی و مسجدی جذب اون طرف بشن. حالا جذب غیر مسجدی ها پیشکش.
این را حسن میگوید. مهدی که مشغول نوشتن صورت جلسه است میگوید: "بخاطر کلاسای کانون، تونستیم از قشر خاکستری هم جذب داشته باشیم.من میگم باید بازم کتاپ پخش کنیم بین مردم."
حاج کاظم کمی دلخور میشود: "آخه با کدوم پول عزیز من؟ والا من دیگه روم نمیشه به خیِّرا رو بزنم. پولی که مردم میدن برای مخارج مسجد هم روز به روز داره کمتر میشه. همون آب باریکه رو هم هیئت امنا یک چهارمشو به بسیج میده. اشتباه میگم آقاسید؟"
حرفش را با سر تایید میکنم: "منم با کتاب موافقم ولی پولشو نداریم. اگه یه فکری به حال پول بکنید... مثلا الان خانمای مسجد دارن کیف می دوزن، وسایل تزیینی میسازن، ترشی و مربا درست میکنن میارن به عنوان محصول اقتصاد مقاومتی میفروشن. مام خوبه توی همین نمایشگاه اقتصاد مقاومتی یه چیزی عرضه کنیم که پولش خرج کتاب بشه."
علی چشمک میزند: "دستتون درد نکنه آقاسید! میگی از فردا بشینیم دور هم سبزی پاک کنیم؟!!"
حسن بی توجه به حرف علی رو به من میکند: "خب الانم از بعضی خواهرا که میدونیم نیاز مالی به پولش ندارن بخوایم یه بخشی از درآمد رو بذاریم برای کارای فرهنگی؟"
آنی میفهمم منظورش کیست. مریم و الهام را میگوید. سر تکان میدهم: "آره ایده خوبیه، پیگیریش میکنم ان شالله."
عباس که پیداست تا حالا در فکر بوده، شروع میکند: "چیزای مهمترم هست بچه ها!"
نگاه ها به طرفش برمیگردد. عباس ادامه میدهد: "نمیدونم این چند وقته کانالای ضدانقلاب رو رصد کردید یا نه؟ اما اینطور که از پیاماشون برداشت میشه، اینه که دارن آروم آروم از حالت یه اپوزسیون ساده خارج میشن و درکنار غر زدن به وضعیت مملکت و فسادهای مسئولان و زیر سوال بردن دین و روحانیت، دارن مردمو برای شورش تحریک میکنن. سم پراکنی های اینا همیشه بوده، اما اخیرا دارن اینطور القا میکنن که نظام در حال براندازیه و کارش تمومه و مردم دارن قیام میکنن! اینا دارن از الگوی انقلاب خودمون برامون استفاده میکنن، همه احزاب هم به میدون اومدن؛ از منافقین بگیر تا ری استارتی ها و سلطنت طلب ها و فرقه شیرازی و حتی ته مونده های جنبش سبز و ملی مذهبی ها... حالا شاید ظاهرا با هم اختلاف نظر داشته باشن و اینو فریاد بزنن ولی در اصل یه جبهه هستن. بهایی هام این وسط دارن عشق و حالشونو میکنن. حالا توی این شرایط، بهتره ما انرژیمونو بذاریم روی شبهات فضای مجازی؛ مثلا این که دائم میگن چرا حضرت آقا کاری نمی کنن، یا شایعات و تهمت هایی که مطرح میشه درباره سپاه و بقیه نهادها و شخصیتای انقلابی."
علی به صورت عباس دقیق میشود: "یعنی میگی بهاییا و شیرازیا رو ول کنیم؟"
عباس لبخند میزند: "نه بر عکس! باید بریم سراغ ریشه. یه سری شبهاته که همیشه از طرف همه مطرحه. باید اونا جواب داده بشه."
- غیر از اون اگه شورشی هم باشه، اینا هم پیاده نظامشن. اگه ما اصل رو هدف بگیریم اینا هم شاملش میشن.
عباس این حرفم را تایید میکند. علی که هنوز به نقطه ای خیره شده، گویا با خودش حرف میزند: "انگار این فتنه همون فتنه اکبره که میگن."
ادامه دارد...