داستان های اقدامی
یک هفته از این ماجرا گذشت...
روز سه شنبه هفته بعد کلاس چهارم زنگ دوم انشاء داشتند... موضوع آزاد بود...
آقای مالکی یکی یکی بچه ها را صدا می زد تا انشای خود را بخوانند؛ نوبت به علی اکبر رسید...
علی اکبر با قدمهای محکم پای تخته رفت و روبروی بچه ها ایستاد...
با صدای بلند و رسا شروع به خواندن کرد:
"موضوع: فرق بین منافق و حزب اللهی و انقلابی در چیست؟"
آقای مالکی زیر لب گفت: "احسنت... آفرین... انشات را بخون..."
علی اکبر با لحنی زیبا شروع کرد:
"بسم الله الرحمن الرحیم.
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ...
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده...1"
آقای مالکی همچنان زیر لب علی اکبر را تحسین می کرد..
علی اکبر ادامه داد: "چگونه می توانیم انقلابی واقعی زندگی کنیم و انقلابی باقی بمانیم...
کسی که بخواهد انقلابی زندگی کند و انقلابی باقی بماند باید در درجه اول حزب اللهی باشد. یعنی یک مجاهد فی سبیل اللهِ واقعی، مخلص و با تقوا...
حزب الله در اولین مرحله باید مطیع رهبرش باشد و در برابر حرف رهبر حتی اظهار نظر هم نکند. یک فرد انقلابی هرگز گرفتار شهرت و ثروت نمی شود. چرا که در آن صورت از مسیر حزب الله خارج می شود.
- ۰ نظر
- ۱۶ تیر ۹۷ ، ۱۶:۳۲
- ۲۸۴ نمایش